جدول جو
جدول جو

معنی کوه عرض - جستجوی لغت در جدول جو

کوه عرض
(عَ)
کوهی است مشرف بر شهر ’فاس’ در المغرب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ تُ)
دهی از دهستان کوهمره سرخی که در بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع است و 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نام کوهی است میان اصفهان و چهارمحال و نیز نام جهت جنوبی همان کوه مقابل سینه که شمالی آن است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کوه. کوهستان. (از فهرست ولف). کوهسار. سرکوه:
ز ره دامنش را بزد بر کمر
پیاده برآمد بر آن کوه سر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 893).
چنین گفت کین کوه سر، خان ماست
بباید کنون خویشتن کرد راست.
فردوسی (ایضاً ص 897).
سپیده چو برزد سر از کوه سر
پدید آمد از دور رخشان سپر.
فردوسی (ایضاً ج 8ص 2595).
سواران پیاده به زرین کمر
از ایشان درخشنده شد کوه سر.
فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 3 حاشیۀ ص 800)
لغت نامه دهخدا
(عُن ن / عَن ن)
کوهی است در نزدیکی مروان، و در جوفش آبها یافت شود. و آن در طریق مکه است از جانب بصره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کوهی است در جنوب شرقی بوشهر و کوه نمک. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 55)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سنگتراش در کوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی از دهستان حومه بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
نام کوهی است به نزدیکی تعار بقبله ابلی در دیار سلیم که بدون گیاه است کندی می گوید: بعضی ها در باره آن ساخته اند:
و ما الخرب الدانی کان قلاله
نجات علیهن الاجله هجد.
(از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ مَ)
نام کوههای کوچکی بوده است بکاظمیه. (از جوالیقی ص 131)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
کوهی است از کوههای بربر در خاور زمین، در این مکان قبائل و شهرها و قرای چندی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی و ناحیتی به هرسین. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
کوهی است خرد در راه مکه. (منتهی الارب). گویند کوهی است در راه مکه، که ’ذات عرق’ از آن مأخوذ است. (از معجم البلدان). و رجوع به عرق (ذات...) شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان عقیلی که در بخش عقیلی شهرستان شوشتر واقع است. 400 تن سکنه دارد که از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
کوهی است نزدیک کوه شریف، و در کوه شرف است حمای ضریه وربده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از معجم البلدان) ، موضعی است به اشبیلیه، محله ای است به مصر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
کوهی است در حجاز. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ)
نخلستان و رودباری است در یمامه. (منتهی الارب). عرض الیمامه، وادی یمامه است که از مهب شمال به سوی مهب جنوب جاری شود. و قرایی که در اطراف آن است ’سفوح’ نامیده میشود. و تمام این عرض از آن بنی حنیفه است و اندکی از آن متعلق به بنی امرج از بنی سعد بن زید مناه بن تمیم. (از معجم البلدان) ، یوم العرض، از ایام و جنگهای عرب است، که عمرو بن صابر، فارس ربیعه به دست جزٔبن علقمه تمیمی در آن روز کشته شد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زِ عَ)
روز سان. رجوع به عرض و سان شود، روز قیامت:
پس بود ظلمات بعض فوق بعض
نی خرد یار و نه دولت روزعرض.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
نام کوهی است میان ترکستان شوروی و ترکستان شرقی متعلق به چین. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شغل و عمل کوه بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه بر شود
لغت نامه دهخدا
(لِ رِ)
کوهی به ارتفاع 9200 پا، میان استرآباد و تاش. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 79)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
کوهی است به آفریقا. (منتهی الارب). و در فتوحات اسلامی از آن یاد شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
کوهی است در عدنه، از آنجا تا نقرۀ بنی مره بن عوف بن کعب یک روز راه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ شَ / شِ زَ)
آنکه یا آنچه کوه رابدرد. کوه شکاف. (از فرهنگ فارسی معین) :
نوک سنان کوه در سینه دوز او
از بازوی سپهر کمانکش سپر گشاد.
(جوامعالحکایات از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
کوهی است که آب را در مسیل مکه ریزد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
کوه فردیست در مشرق حاجر و موسوم به أبان است و دارای نخل و وادی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کوهی است مر بنی اسد را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ را)
کوهی است نزدیک حرۀ بنی سلیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ را)
کوهی است به تهامه. (از منتهی الارب) (آنندراج). راهی است بین تهامه و یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کم عرض
تصویر کم عرض
تسک هم آوای اسب (گویش ایلامی)
فرهنگ لغت هوشیار
نه فتاد نه تاور عرضهای نه گانه که با جوهر (مقولات عشر) را تشکیل دهند و آنها ازین قرارند: فعل انفعال این متی کیلف کم وضع ملک اضافه: (زبهر چیست که جوهر یکی و نه عرض است نه ده شدونه ده هشتش ببود نیز قرار) (جامع المتکلمین. ص 19)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه کوه را بدرد کوه شکاف: نوک سنان کوه در سینه دوز او از بازوی سپهر کمانکش سپر گشاد. (جوامع الحکایات)
فرهنگ لغت هوشیار
از ارتفاعات کلاردشت شهرستان چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
توکای بزرگ با سینه و بال های سفید و سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی